پیام ماریا دارو به استقبال ازدست اندرکاران شعر و موسیقی درخانه مولانای بزرگ :
مولانا جلال الدین محمد بلخی، متولد 6 ربیع الاول سال 604 هجری قمری بلخ؛ فرزند مولوی محمد بن حسین خطیبی، معروف به بها الدین ولد میباشد.
مولانا ، جلال رحمت بلخ کهن وامروز بوده وبه تمام کافه ملت افغانستان تعلق دارد. با
آنکه زاده بلخ میباشد اما اوجداازبشریت نیست وبشریت ازمولانا جدا بوده نمیتواند.
زیرا تا عشق وجوددارد، مولانا وجودارد، همه ادیبان شورعشق را درکلام مولانا شاعر
بزرگ سرزمسن بلخ افغانستان جستجو مینمایند. حتا دوکشورهمسایه وهم زبان ماعشق را
درکلام مولانا میجویند.
مولانا تجلی عشق یزدان را درصورت شمس دید، آن متصوف محراب وممبر،مجنون گونه پشت شمس
دوید. باآنکه استاد بزرگ عرفان درعصرخویش بود، بالاترازبشریت فکرمیکرد اما بانوشیدن
جرعه می عشق ترک زندگانی کرد وتازمانیکه به زندگی نوین پیوست، آرامش، آسایش، خورد
ونوش را فراموش کرد. بسرشورعشق وبرزبان وصف یزدان را درخلقت شمس بیان میکرد. او شمس
را آیینه جمال وجلال خدا میدانست، او که خوداستاد تصوف بود وشاگردان زیادتربیت کرده
بود اما زمانیکه آفتاب عشق بر او تابید، جاه وجلال ، خطه وممبررهانید. با آنکه
تاریک اندیشان عصرش او را بملامت گرفتند، اما نتوانستند که سینه اورا بشگافند
ودربایند که چه سوزی درسینه وچه شوری در سردارد، برعکس دانشمندان مولانا را
خداوندگارعشق نامیند.
مولانا قبیل ازدیدارشمس شب تا صبح درپرستش یزدان سربه سجده میگذاشت وازهرسه روزیک
روز را روزه میگرفت، در آوان جوانی همانند پدرش متصوف بزرگ بود، زمانیکه هنوز 24
سال داشت، پدرش راازدست داد، بنا برخواهش پادشاه وامرابرمسند وعظ جا نشین پدرگردید،
حدودی پنج سال { از638 تا 642 هجریوعظ وممبر را چون پدر پیشه کرد وهم بخاطرتکمیل
دروس به خدمت" سیدبرهان الدین محقق ترمذی" ازشاگردان پدرش شتافت. مولانا پس ازوفات
پدر، بکوشش محقق ترمذی باچند تن دیگرازمریدان پدرش بجانب شام سفرکردند. "شام" که
مرکزبزرگان ومجمع علم وعرفان بود به تقوا وریاضت تمام درتکمیل علوم دین کوشید پس از
سه سال تحصیل علوم اسلامی رهسپار دمشق شد ومدت چهارسال به
تقوا وریاضت تمام درتکمیل علوم دین کوشید. بعدازهفت سال مسافرت و تحصیل به قونیه
برگشت، مریدان زیادی نزد او آمدند و مولانا طریقه مولویه"تصوف" را تهداب گذاشت.
اما نمیدانستکه عشق اورامجنون میسازد وهمه علوم وفنون را رها میکند. فقه ها وعوام
قونیه از تغیر روش مولانا بخشم آمدند ومخالفت شان را با شمس آغاز کردند. درنتیجه
بعداز16 ماه آشنایی شمس ومولانا، شمس مجبور به ترک مولانا وقونیه شد وراه دمشق را
در پیش گرفت.
مولانا ازغم زیاد به نوشتن نامه، پیام وعزل های سوزناک پرداخت؛ تا باشمس متوصل شود
حالت غمین مولانا به شمس اثر گذاشت و دوباره نزد مولانا برگشت. مریدان ویاران
مولانا ازخلوت نشینی مولانا وشمس به قهر آمدند، مولانای بزرگ را دیوانه وشمس تبریزی
را ساحر خطاب کردند. جاهلان کمردشمنی با شمس بستند. شمس از نیت شوم آنها مطلع شد،
شهر ومولانا را برای همیش ترک کرد وناپدید شد. بعد ازآن مولانا به سماع پرداخت،
درنا امیدی به سرودن غزل غازکرد بیشترین غزلیاتش را درفراق شمس سرود. بیجاه
نخواهد بود چند بیت ازغزل زیبا اورا در فراق شمس ، با اختصار دراین نبشته بگنجانم.
غزل
وقت آن شد که به زنجیر تودیوانه شویم - بند را بگسلیم از همه بیگانه شویــــــــــــم
جان سپاریم دگر ننگ چنین جان نکشیم - خانه سوزیم و چو آتش سوی میخانه شویم
تانجوشیم از این خنب جهان برناییــــــم - کی حریف لب آن ساغر وپیــمانه شویـم؟!
سخن راست تو ازمردم دیوانه شـــــنو - تا نمیریم مپندار که مـــــــردانه شویـــــــم
درسرزلف سعادت که شکن درشکن است - واجب آید که نگون ترزسرشانه شویـــــــم
بال وپر با گشاییم به بستان چـو درخـت - گردرین راه فنا ریخته چون دانه شویـــــــم
گرچه سنگیم پی مهرتو چون موم شویم - گرچه شمعیم پی نور تو پروانه شویــــــــم
گرچه شاهیم برای تو چو رخ راست رویم - تا براین نطع زفرزین تو فرزانه شویـــــــم
در رخ آهینه عشق زخود دم نزنیـــــــم - محرم گنج تو گردیم چو ویرانه شویــــــــم
پس ازچند سال فراق عشق شمس، مولانا را به دمشق وشام کشاند ولی مولانا هرگزشمس را جسماً نیافت ودوباره به قونیه برگشت، در فراقش سینه سوخت وسرود.
حسام الدین چلبی یکی از مریدان مولانا ربته ومنصب شیخ گرفت، مولانا دراثردرخواست او مثنوی معنوی را که بزرگترین وعالی ترین اثرمتوفه اسلام میباشد، نوشت. یک شب درخلوت گاه راز چلبی ازمولانا خواست تا کتابی به طرز الهی نامه سنایی ویا منطق الطیر عطار نوشته کند. مولانا فوراٌ کاغذی را از دستار خود بیرون آورد وبه چلبی داد که هجده بیت نخست دفتر اول مثنوی را درآن نوشته بود. مولانا مدت پاننزده سال با حسام الدین چلبی صحبت وخلوت داشت که مریدان شاگردان زیادی از نشتن بدان خلوت فیض بردند.
بعداز ناپدیدشدن شمس، مولانا گوش به نی نهاد وازسوزصدای نی ورباب روح تشنه
خودرادرفراق شمس سیراب میکرد. ازرنج فراق مریض وناتوان شد ودربستر بیماری افتاد
وبالااخره بروز یکشنبه پنجم ماه جمادالاخرسال 672 در سن 68 سالگی جامه ازتن درید
وبه زندگی نوین وادبیت پیوست.
چه بجاست که امروز دوستان وفرهنگیان این خانه مقدس، ازدوشخصیت بزرگ ونامورسرزمسن
ما {مولانای بزرگ واستاد محمد عمررباب نوازبزرگ} به نیکویی تجلیل بعمل میآورند،
افتخاردارم که پیام شاد باش خودرا تقدیم حضورشان بدارم. بنده با شادروان استاد
محمدعمر، شناخت نزدیک داشتم، دیداراوهمه روزه دررادیوتلویزیون ملی افغانستان نصیبم
بود. روان هردو شخصیت بزرگ کشوررا شاد میخواهم. باحرمت ماریا دارو