قیوم بشیر

ملبورن – استرالیا

دوازدهم اکتوبر 2010

 

شادروان استاد بشیر « هروی » ، آزاده مردی

 از دیار پیرهرات

زنده یاد استاد علی اصغر بشیر هروی ، در سال 1298 هجری شمسی در مهد تمدن و فرهنگ شهر باستانی هرات دیده بجهان گشود. پدرش مرحوم حاجی علی نظر کابلی به کسب و تجارت پوستین دوزی مشغول بود.                                                                                    

مرحوم استاد بشیر در  شهر هرات نشو و نما نمود و از ویژه گی های که وی را از سایر دانشمندان همطرازش متمایز می ساخت  اینست که وی هیچگاهی در مکاتب رسمی  تحصیل نکرد، اما ذکاوت و هوش سرشارش چون نابغه ای  او را  به بلندترین درجهء تحصیلی ارتقاء داد و  با ذهن و ذکاوت خارق العاده ای که داشت ، دیری نپایید که از محضر بزرگان و استادید آن شهر استفاده اعظم برد و به علوم متداول عصر آشنایی حاصل نموده و  با علاقهء سرشاری که به فرهنگ و ادبیات وطنش داشت از سنین جوانی به مطالعهء کتب و رسالات دانشمندان و فضلا پرداخت و به  نوشتن مقالات و سرودن اشعار پرداخت و در کوتاه ترین زمان ممکن  مؤفق شد بعنوان شخصیت  بارز فرهنگی عرض اندام کند.                           

او علاوه از زبان فارسی دری که زبان مادری اش بود به زبان های پشتو ، عربی ، انگلیسی و اسپرانتو تسلط کامل داشت .                                                                                

شاد روان استاد بشیر در تواضع  و فروتنی کمتر نظیری داشت و خاموشی و کم حرفی او واقعآ تعجب آور بود. او از طبع بلند و همت عالی برخوردار بود و هیچگاه برای مطامع دنیوی و ریاست و منصب ، تن به ذلت نداد و زبان به مدح و ثنای این و آن نگشود ، بلکه همواره بالصراحة و بالکنایه در آثار و نوشته هایش حکام تبهکار افغانستان را می کوبید.       

استاد بشیر نه تنها در افغانستان ، بلکه در مجامع علمی و فرهنگی ایران و اغلب کشور های منطقه از شهرت خوبی برخوردار بود و تآلیفات متعددی دارد که هر کدام را میتوان آثار منحصر به فردی تلقی نمود که با زحمات شبانه روزی آن بزرگمرد نگارش یافت.               

روانشاد استاد بشیر چهرهء آشنا و برجستهء فرهنگی ، ادیب ، مؤرخ ، روزنامه نگار ، منجم ، محقق و پژوهشگر توانای بود که در عرصه های مختلف علمی و ادبی دسترسی و در سرودن شعر ید طولای داشت . او همکاری قلمی خود را با مجلهء ادبی هرات ، روزنامه ملی انیس و مجلهء ژوندون و غیره آغاز کرد و با نوشتن مقالات انتقادی در قالب طنز کاستی های جامعه اش را آشکار میساخت و از اربابان زر و زود و تزویر انتقاد میکرد.  مقالات تحقیقی و پژوهشهای استاد در بسا سمینار ها و محافل قلمی و مطبوعات کشور درخشش ویژه یی داشت که بدون شک بعنوان مآخذ قابل اعتمادی میتوان از آن استفاده بعمل آورد.                          

بقول جناب استاد حسین فرهمند شمارش کارکردها و ابعاد گوناگون فرهنگی شادروان استاد بشیر ضرورتیست مشخص ، ولی مستلزم فرصت و مجال کافی که در این مختصر نمی گنجد.

آری ! من بخوبی بیاد دارم که پدر بزرگوارم  در زیر زمینی منزل ما که در حصهء دوم خیرخانه مینه واقع بود کتابخانهء بسیار بزرگی درست نموده بودند که بدون شک در آن تقریبآ تمامی کتب ، رسالات و حتی کلکسیون های مجلات و روزنامه های نه تنها چاپ افغانستان ، بلکه نشراتی از ایران را نیز بصورت مسلسل  جا داده بودند که بدبختانه در سال 1351 هجری شمسی درپی سرازیر شدن سیلاب مدهشی ، اکثر کتابها و آثار قلمی و قدیمی ازبین رفت.                                                                                                               

شادروان استاد بشیر، نسبت علاقه مندی  و عشقی که به کتاب و کتابخانه داشت به خصوص نسخ نفیسی که جزء مفاخر فرهنگی و میراث پر بهای معنوی جامعه ما محسوب می شد، آرام نگرفت و همین علاقه مندی ایشان را وادار ساخت تا رسالت خویش را در رابطه به آرشیف ملی مسئولانه به سر رساند که باعث پیوند محکم و استوار ایشان با آرشیف ملی گردید که بدون شک تاریخ آرشیف فراموشش نخواهد کرد و نام آن بزرگمرد برای همیشه در حافظه اش با خط زرین حک شده است و بدون شک یکی از با ارزشترین کارهای علمی استاد بشیر ، تهیهء فهرست انتقادی ، موضوعی و ارزش یابی نسخه های خطی آرشیف ملی افغانستان است که یکی از غنی ترین گنجینه های علمی و ادبی منطقه محسوب می شود.                           

چنانچه با پیوستن استاد بشیر به ادارهء آرشیف ملی ، نظم خاصی در آنجا حکمفرما شد و استاد با بینش ، تجربه و علاقهء خاصی که به سرمایه های معنوی و فرهنگی کشورش داشت در صدد تهیه و ترتیب فهرست علمی نسخ خطی گردید و با همکاری سایر کارمندان آرشیف چون زنده یاد استاد رضا مایل هروی ، شادروان استاد توفیق ، محترم استاد محمد عمر صدیق ، محترم داکتر اثیر ، محترم محمد انور نیرو و محترم عبدالقدیر مشتری مدیر شعبه نسخ خطی آرشیف ملی توانست کار تسجیل و تشریح علمی نسخ موجود در آرشیف را آغاز و به نحو احسن به انجام رساند که این کار ارزنده را میتوان بعنوان شاهرگ حیاتی آرشیف به شمار آورد.                                                                                                               

       شادروان استاد بشیر پس از گشودن صفحهء کچری قروت که بصورت طنز در مجلهء ژوندون به نشر میرسید با مرحوم پوهاند دکتور عبدالرحیم نوین ، کارتونیست بنام رسیدهء کشور مؤفق شدند تا هفته نامهء معروف ترجمان را که مظهر قدرت طنزنویسی در منتطقه بحساب می آمد تآسیس نمایند و با کارتون ها و نگاشته هاییکه از یکطرف حقایق جامعه را بیان میداشت و از جانبی باعث بوجود آمدن لبخندی بر لبان خواننده گانش میشد با سیاست های استبدادی رژیم مبارزه میکرد. تا اینکه با کودتای  سرطا ن 1352 و بقدرت رسیدن سردار داود بر کشور، ترجمان نیز همچون دیگر نشرات آزاد از چاپ باز ماند .                           

استاد بشیر هروی از سال 1352 تا 1357 منجم رسمی کشور بوده و مسئولیت ترتیب تقویم  نجومی افغانستان  را بعهده داشت .                                                                         

 

بخشی از نوشته های مرحوم استاد بشیر با نام های مستعار منتشر میشد که بعضی از آنها قرار ذیل می باشد:

1 – آشپز باشی

2 – ب – عامی

3 – پوستین دوز

4 – ناظر خودرو هروی

5 – علیل الشعراء

6 – مفلوک الشعراء

7 – ع – ب

8 – میرزا قیوم

                                                                     

استاد بشیر مرحوم در تدویر کنفرانس ها و سیمینار هاییکه به بزرگداشت از مقام والای شعراء و ادبای فرهنگسرای کشور برگزار میشد نیز نقش بارز و سهم فعالی داشت .                     

پس از کودتای ثور 1357 و دگرگونی سیاسی در کشور و آغاز هرج و مرج ، استاد بشیر نیز همانند تعداد کثیری از هموطنانش ناگزیر به ترک زادگاهش شده و رهسپار کشور ایران شد. اما با لطافت مزاج و احساس پاکی که حاکی از نگرانی وی نسبت به سرزمینش بود ، تاب دوری از میهن را نیاورد و در غربت سرای ایران در حالی که مسئولیت دونشریهء مهم فرهنگی هموطنانش را در مهاجرت بعهده داشت  در سحرگاهء یکشنبه اول قوس سال 1360

مصادف با بیست و پنجم محرم سال 1402 هجری قمری در شهر تهران و در کنار قلم و کاغذش جان به جان آفرین تسلیم نمود و بدیدار معبود شتافت . پیکر پاکش به شهر مشهد مقدس انتقال  و در عصر روز دوم قوس در بهشت رضای آن شهر به خاک سپرده شد .                 

روحش شاد و یاد وخاطره اش گرامی باد                                                                  

استاد بشیر که در سنگر مبارزه و در حال غربت درگذشت چند ساعت پیش از مرگش یک وصیت نامهء چند سطری و دو رباعی سرود که میتواند پیامی باشد به مبارزین راهء آزادی  .

از وصیتنامهء زنده یاد استاد علی اصغر بشیر هروی

ای ملت آزادهء افغان ستان

ای شسته برای حفظ دین ، دست از جان

پروا مکن از دشمن گمراه چو هست

یار تو خدا و رهنمایت قرآن

گر دوست به دشمنم فروشد ، غم نیست

ور خصم به کشتنم بکوشد ، غم نیست

من بچهء انقلابم ، ار چشمهء خون

از هر رگ گردنم بجوشد ، غم نیست

---------------------------

 

رباعی

از پرچمی و خلقی و روس ناپاک

گردیده  مبدل  به  جهنم  این خاک

برخیز و از این بدگهران پاک بساز

کشور را ای ملت  صاحب ادراک

 

آثار بجا مانده از شادروان استاد بشیر که بخش اعظم آنها تا بحال توفیق چاپ نیافتند قرار ذیل می باشد:

1 – هزار و یک حکایت در سه جلد که جلد اول آن در افغانستان چاپ شده است.

2 – سیری در ملک سنائی.

3 – برخی از اندیشه های پیر هرات .

4 – تصحیح تکلمهء مولانا عبدالغفور لاری .

5 – جستجو در احوال و آثار پیر هرات .

6 – فرهنگ نجوم .

7 – شاهراه افغانستان .

8 – شرح حال مولانا عبدالرحمن جامی .

9 – تصحیح نفحات الانس ( که هنوز چاپ نشده و از روی 19 متن موجود و نیز نسخهء اصلی تصحیح شده است ).

10 – دیوان اشعار .

11 – خمیر خان .

12 – شیوهء داستانسرایی  امیر خسرو به شیوهء نو انتقادی .

13 – پیغمبر امی .

14 – شناسنامهء جامی  که هفته قبل آخرین بخش آن در روزنامهء ملی انیس منتشر شد.

15 – گلچینی از کتاب امثال و حکم .

16 – تحقیقی در بارهء کلمهء عامیانه .

17 – منطق به زبان ساده .

18 – ترجمهء قصیده ء برده .

 

 

 

                  

 

سروده های از  : شادروان استاد علی اصغر بشیر « هروی »

 

ای مرتجع  - منتشره در شماره اول جریدهء ترجمان

29 حمل 1347 هجری شمسی

کابل - افغانستان

ای مرتجع ...!

 

سر  زد   از  چرخ  حقیقت   آفتاب   ای  مرتجع !

هر چه میخواهی بزن خود را بخواب ای مرتجع !

هر چه خواهی  خردوانی  کن که فردا بی درنگ

بسته  خواهی  شد به  زنجیر و طناب ای مرتجع !

میرسد روزی که با کرنا و طبل  و دمب و دیمب

از تو می گیرد همین  ملت  حساب  ای  مرتجع !

می رسد روزی  که چون  نی  بند بندت  بر  کند

نالهء   (  یا  لیتنی   کنت   تراب )  ای  مرتجع !

بر    اجاق    ظالمان   شد   ز   آتش   بیداد    تو

مرغ  جان  عارف  و  عامی  کباب ای مرتجع !

دسترنج   رنجبر   در    خانهء   عیش   تو   شد

صرف  بزم  شاهد  و نقل  و  شراب ای مرتجع !

کارگر  را  از  فضولی  های   بیجای  تو هست

حاصل از زحمتکشی ، رنج و عذاب ای مرتجع !

پیرهن   بر   تن   ندارد  طفل  دهقان  و  تراست

قیمت  ده  پیرهن   جفتی   جراب    ای مرتجع !

شومی    افسونگری   های   تو  افسونگر  نمود

خائنین   را  بر  مقاصد  کامیاب   ای  مرتجع !

نالهء  مظلوم   در  گوش  تو   و   امثال    تست

خوشتر از آهنگ  پر کیف  رباب  ای  مرتجع !

از   لبانت   بوی   چرم  تازه  آید  بسکه  خورد

بوسه ات بر کفش هر عالی جناب ای مرتجع !

از«بشیر» این مژده بشنو،گرچه مطبوع تو نیست :

خانهء  ظلم  تو خواهد  شد خراب  ای  مرتجع !

-----------------------

 

کرایه نشین - منتشره در شماره بیست و هفتم ترجمان

کابل – افغانستان

25 میزان 1347 هجری شمسی

 

کرایه نشین

 

با معلم گفت : صاحبخانه روزی  کای فلان

خانهء من بعد ازین جای تو بی مقدار نیست

در  جواب  او  معلم  گفت :  بد  مستی مکن

چون مرا بر ذمت از حق تو یک دینار نیست

اول  هر  ماه  می گیری  کرای  خویش  را

پولکای من مگر  از سکهء  سرکار  نیست؟

گفت : میخواهم خودم در این سرا منزل کنم

گفت : این  ویرانه جای مرد دنیا  دار نیست

گفت : پس  باید  دهی  بر من  کرای  پیشکی

گفت : هرگزدرتوان من چنین یک کار نیست

گفت : پس جای  دگر  رو  خانه ام  را  واگذار

گفت : این حرف توبا انصاف سازشگار نیست

گفت : از انصاف با من دم مزن زیرا که من

آدمی  بازاریم ،  انصاف   در  بازار   نیست

گفت : میدانم ولی اکنون زمستان پیش روست

خانه هم  در  شهر  کابل  آنقدر  بسیار  نیست

گفت :  بهر خود  بخر  یک  نمره  و  آباد کن

گفت : آخر از کجا؟ عقلت مگر ای یار نیست

گفت : از بهر معلم  صاحبان  خط   کرده اند

باغ بالا مینه را  وین حرف  از اسرار نیست

گفت : آنجا  را  به  از  ما   بهتران  بفروختند

بهر از  ما  بهتران  این  کار ها دشوار نیست

گفت: مقصودت سناتور و وکیل است و وزیر؟

گفت : ما را  ای  برادر  جرأت  اظهار نیست !

« علیل الشعراء»

 

------------------------

 

 

هوس  - منتشره در شماره 36 سال اول ترجمان

کابل – افغانستان

28 قوس 1347 هجری شمسی

 

هوس

 

شب عید است و مرا کیسه تهی از زر و سیم

بهر  بی  سیم  و  زران  عید  عذابیست  الیم

گر بگویم  هوس  کلچه  و  کیک  است  مرا

این  دروغی است  که  باور نکند عقل سلیم

هست  تنها  هوس  من  هوس  خاکه  ذغال

حیف  کان می نشود یافت درین شهر عظیم

« مفلوک الشعراء »

--------------------------

 

 

عریضهء سرگشاده به شاروال سرپرست – منتشره در شماره 26 سال دوم ترجمان

کابل – افغانستان

17 میزان 1348 هجری شمسی

 

عریضهء سرگشاده به شاروال سرپرست

 

ای  جناب    شاروال    محتشم

خادم      همشهریان      محترم

بنده دارم  عرض  حالی   مختصر

لطفآ  آنرا  بشنو  از  من   سر بسر

عرض  من  نبود  تقاضای  زمین

یا کمک  جستن  به  دعوای  زمین

چون مرا  با  کس سر  پیکار نیست

استماع  عرض   من   دشوار نیست

بنده   اصلا     کاتبی    هستم    فقیر

قانع  از دنیا   به   تنخواهی   حقیر

وین معاش کم   نمی  ارزد   بدان

کز  پلو  یاد  آرم   و   امثال   آن

هفته ای یکبار با  صد  جد  و  جهد

می کنم   با    شوربا   تجدید   عهد

باقی   ایام   را    با   نان   و  دوغ

می دهم  دل  را  جلا  جانرا فروغ

« میوه» دراین شهرهمچون زعفران

هست  با وصف  فراوانی   گران

« چای » پاوی کمتر از پنجاه نیست

وانکه شک دارد ز  نرخ آگاه نیست

« گوشت » را گر نیمه باشد استخوان

نیست  کم  از  پانزده   یک   پاو آن

وان   تعهد   های     قصابان    تمام

زرق بوده است و فریب و مکر و دام

نرخ  « گندم » هرچه  پائین می رود

وزن  نان  هردم   سبکتر  می شود

« شیر»  هم  مانند    اشیای     دگر

سوی  گردون  دارد    آهنگ    سفر

نه  دکاندار  از  مروت   بهره  ور

نه  مفتش  از  دکان   ها   با  خبر

شاروالا  این  نه  رسم  مهتریست

مهتری  بیچاره گانرا غمخوریست

مهربانی   کرده   روزی   بی  خبر

جانب     بازار     می فرما     گذر

وز گرانی بین چسان غوغا بپاست

بعد از آن بنگر مفتش در کجاست

شاروالا  چاره  کن   این  کار  را

اندکی   اصلاح   کن   بازار   را

ورنه  صد  ها  تنگدست  بی  گناه

از  گرانی   می شوند   آخر  تباه

هستی  بیچاره گان گردد چو نیست

خود تودانی بعد ازاین مسئول کیست

شاروالا   گر چه    دادم   درد  سر

لطفآ  از  حق  گفتن   من   در  گذر

گر   نمی  گفتم   دل   من   می کفید

آخر اینسان شهر صد نرخه که دید؟

هستم   از   لطف  تو  ای   والا مقام

پاسخم   را   منتظر   –   با   احترام

« مفلوک الشعراء»

------------------

 

ذغالیه – منتشره در شماره 41 سال دوم ترجمان

کابل – افغانستان

9 دلو 1348 هجری شمسی

 

ذغالیه

 

باز از ما میکنی رخساره پنهان ،  ای ذغال

باز پهلو میزنی با  آب  حیوان  ،  ای ذغال

ز اشتیاق  و  آرزوی   آن   عذار   مشکفام

صبرم ازکف رفت وطاقت ازپی آن، ای ذغال

چون ببینم بر رخ شیرین لبان خالی سیاه

میزند یادت مرا صد شعله برجان ، ای ذغال

بسکه خوب و نازنین و دلفریب و خوشکلی

داری اندر هر گذر عاشق فراوان ، ای ذغال

کاش میدانستی از هجرت چه خونها میخورند

عاشقانت با دل  زار  و  پریشان  ،  ای ذغال

از زمستان  سرد  شد  بازار  هر چیز  دگر

لیک بازار تو گرم است از زمستان، ای ذغال

ظاهرآ بازار خود را دیده ای بسیار گرم

زان سبب خود را نمی سازی نمایان، ای ذغال

هر که را از شهد وصلت کام و لب شیرین شود

میشود بی گفتگو محسود اقران، ای ذغال

ما فقیران را درین سرمای طاقت سوز برد

فکر دیدارت ز سر اندیشهء نان ، ای ذغال

راه و رسم کمفروشی را تو رونق داده ای

از تو شد دنیا بکام کمفروشان ، ای ذغال

قیمتت  بیحد  ترقی  کرده  اندر  شهر  ما

زعفرانی  یا   که  الماس  و  برلیان  ،  ای ذغال

فکر نرخت  از سر ( مفلوک ) هوشش  را پراند

ای خوش آن دوران که نرخت بود ارزان، ای ذغال

« مفلوک الشعراء»

------------------------

 و اینهم اشعاری که در رسای مرحوم استاد بشیر توسط دوستان ایشان سروده شده است

مرحوم استاد صابر (هروي)

 

    

در سوگ شادروان استاد بشير هروي                             

بشير مرد و نمردست خاطرا ت بشير            

               هميشه زنده بوده دانش و صفات بشير

بشير مرد و بود بعد مرگ او جاويد                

                  نجوم و شعر و مقال و تفكرات بشير

به(طنز) وفهم و پژوهشگري يكي استاد          

                       زبانزد همه باشد مطايبات بشير

مؤرخي كه امین و محققي كه ذهين            

                   به ژرف بود و مكمل مطالعات بشير

به شعر ونثر ونجوم و به طنز بي همتا

                 پر از معاني و مفهوم نگارشات بشير

به اهل ذوق و قلم يا به عامي وعالم

                    به جمله بود مؤجه مناسبات بشير

گذشت روز و شب وماه وسال عمر او

           همش به گسترش علم و فن حيات بشير 

صبور صاحب آزرم بود و خوش برخورد

                    كسي نديده خلآ در تصورات بشير

        به عمر خويش شكايت ز روزگار نكرد

         صد افرين به حيا داري و ثبات بشير

                                                         

 

 

-----------------------

ناصر طهوری

کابل – افغانستان

بامداد یکشنبه 10 جدی 1368 هجری شمسی

به استاد جاودان یادم روانشاد ( استاد علی اصغر بشیر هروی):

شمع انجمنها

اوستاد اوستادان ادب                                 شاعران : گل ، او گلستان ادب

مرد فرهنگ غنا مند دري                            شاعر راد و برومند دري
نام نامي اش (علي اصغر بشير)                    در ميان همكنانش بي نظير
در (شناسايي اختر) بي بديل                         درعلوم او عالي القدر و جليل
عالم دانندهء راز حيات                                فاضل بالاتر از وصف و صفات
گرچه اكنون رفته زين دنياي دون                   جاوداني ياد او بادا فزون
بود شمع انجمنها در هرات                          اوستاد خوش سخنها در هرات
با همه دانشوري ها و كمال                          بود اندر دوستي ها ، بي مثال
در تواضع ، چو درخت پر ثمر                      اهل دانش گشته از او بهره ور
ذهن او فرهنگيان را چون كتاب                    بهرهرپرسش، بسي حاضرجواب

پرسش كس بي جواب از اونماند                   هيچكس ، بي اكتساب از اونماند

يادم آيد كان بزرگ استاد شعر                      آن بزرگ استاد خوش بنياد شعر

بود درشهر(هري) چون شبچراغ                   دور او پروانه هاي پر ز داغ

من به سان ذره و خورشيد او                       در دل و جانم همي تابيد او

من ازو راز الست آموختم                            يك كتاب از هر نشست آموختم

من برآن گشتم كه بهر(ديهقان)                      يك رساله چاپ سازم آن زمان

خواستم يك آيت از قرآن پاك                         آورم بر آن كه گردد تابناك

آيتي در باب كشت و زرع و كار                     زان شدم نزد فقيهان بار بار

آيتي بهرم نوشتند آن كسان                           تابه صدر آن كتاب آرم نشان

روز ديگر نزد استادم شدم                            نزد يار جاودان يادم شدم

گفت: چون شد آن کتاب دیهقان                      ساختم بهروی آن آیت ، عیان

نام حق را بر زبان آورد وخواند                     بر سر چشمان خود آن آيه ماند

گفت: املايش  غلط  بنوشته اند                     سخت ماهر گرچه دراين رشته اند

گفتم :   آنان    قاريان   عالمند                      قاريان   و    حافظان    عالمند

گفت :  شايد اشتباهي  كرده اند                     نيست عمدا، كي گناهي كرده اند

اينك  اكنون  آورم قرآن بخوان                      شكل  املاي  درست  آن   بدان

گفتم: اين آيت چسان  پيدا  شود                    نك كدامين جزء وصفحه،واشود؟

ساخت بهرم  او  ستاد  با  وقار                     نام جزء و  سوره اش را آشكار

بعد از آن  قرآن حق را برگشود                    آيت  موصوف   را  بهرم  نمود

ديدم آن آيت ، چنان كو گفته بود                   اندر آن جا ، چون در ناسفته بود

من به فهم ودرك آن داناي راز                     بيشتر   پي  بردم  از روي نياز

كو، نه تنها، شاعر ممتاز بود                       در ادب ، بي مثل و بي انباز بود

او نه تنها بود در تاريخ ، فرد                      در جهان علم و دانش ، راد مرد

او، نه تنها در نجوم استاد بود                     در ادب ، مرد  بزرگ و راد بود

بل به صرف ونحو وتفسير كلام                   بود بي  همتاي عصرش والسلام

من ، روانش شاد خواهم از خدا                   جاودانش  ياد  خواهم   از  خدا