پیام جناب استاد یوسف سیمگر از ایالات متحده امریکا
جناب مستطاب، محمد عبدالحمید متخلص به اسیر که مردمان آگاه کابل زمین با محبت او را قندی آغا می خوانند از اساتید مسلم فن شریف، بیدل خوانی و بیدل شناسی در افغانستان عزیز می باشند.
گفتم می باشند، صیغۀ فعل می رساند که هنوز جناب شان در قید حیات هستند، ولی میدانم که جسم خاکی آن عزیز از سال ها بدین طرف دیگر در میان ما نیست وچشم جهان بین از این جهان بسته اند. ولی دیدۀ جان بین، حضورش را حس می کند.
و بقول لسان الغیب، حافظ شیرازی (رح):
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبـت است بـر جــریدۀ عـالــم دوام ما
آری، او نیست ولی حضور حضرت استاد معناً تا هنوز در همان کوچه و پسکوچه های کابل قدیم محسوس است. هنوز نقش قدمش در کوچه های نم زدۀ تخته پل و شور بازار باقیست. هنوز صدایش را از دکان محقر حضرت صوفی وارسته عشقری "رح" را می شنویم. هنوز پیاله چای سبزش در کنار چاینک قرمزی صوفی وارسته باقیست. هنوز ظرافت های شیرین آن عزیز از خاطره ها زدوده نشده؛ هنوز همسایه های در به دیوار خیر خانه اش آواز پرصلابت استاد و غلغل محضر درس او را می شنوند. هنوز او در کنار جناب میر صاحب شایق جمال، مولانا خسته. مولانا قربت و استاد سرآهنگ نشسته است و در بارۀ ظرایف، رموز و غموض شعر مولینا میرزا عبدالقادر بیدل "رح" قدس سره سرگرم بحث و فحص است. هنوز شاگردانش در رستۀ مسگری، کوچه کتاب فروشی محله کاه فروشی دروازۀ لاهوری، پل تخته ای خواجه خوردک و پایان چوک حضورش را حس می کنند و سرمشق هایش را در جیب واسکت با خود دارند و گاه و بیگاه چون ورق زر با احتیاط بازش می کنند و لحظه ای تلخی ایام را با ترنم سرمدی یکی دو بیت حضرت مولینا بیدل "رح" از یاد میبرند و با کوتاه ترین تعبیر حضرت صوفی محمد عبدالحمید اسیر در میان بیدل خود مان و بیدل جویان عصر ما از مقام ویژه ای برخوردار است و کارکردهایش در چندی بُعد قابل ستایش و یاد آوری است.
بیدل و بیدل خوانی در کشور ما پیشینۀ درازی دارد و احتمالاً از عهد اورنگزیب مغل بدین سو در فرهنگ زمین نا رواج یافته است زیرا به شهادت تاریخ میان سرزمین ما و نیم قارۀ هند در قرن ها بدینسو روابط بازرگانی و داد ستد های فرهنگی وجود داشته است. البته در آغاز، اشعار حضرت ابوالمعانی بیدل بدست کسانی سیر شده که دارای مقام و حیثیت رسمی و دولتی بودند و بیشتر افراد باسواد و خوش قریحه در دربار ها و رده های بالای جامعه ... دبیران، شاعران، وزرا، شهزادگان و شاهان بدان دسترسی داشتند و هنوز فن چاپ و نشر کتب همگانی نشده بود. ولی این سنت شریف یعنی بیدل خوانی و بیدل دانی آهسته آهسته در انحصار دربار و درباریان و وابستگان بدر شد و عامه مردم هم بدان وقوف یافتند و ذوق بیدلی در طبقات و اقشار مختلف و متفاوت جامعه نیز نفوذ کرد تا جاییکه حتی در تخته عقب موتر های باربردار کشور ما نیز این بیت بیدل به چشم می خورد.
در حقیقت مالک هر شی خداست این امانت چند روزی نزد ماست
و کیست که این شعر زیبا را به تکرار از رادیو وطن نشنیده باشد:
طــالعـــم زلف یـــــار را مانــد وضع من روزگـــار را مـــاند
آنچه از جنبش نفس پیداست بیـــدل خاکســـار را مــاند
و بدون شک سفارش و تعلیم آن به استاد سرآهنگ توسط جناب قندی آغا صورت گرفته و الحق که جناب قندی آغا در مردمی کردن و همگان نمودن شعر و اندیشۀ بیدل مقام اساس و کلیدی دارند و قابل ذکر است که آن بزرگمرد ۶۳ سال عمر عزیزش را در پای دواوین ضخیم نظم و نثر بیدل با ارادت تمام زانو زد و مردمش را از فیض عام بیدل مستفید گرداند.
از قندی آغا آثار مکتوب و نامکتوب و مقداری شعر باقیست. "خط بوریا" و "کلید عرفان" او کتابیست که ارزش ادبی فراوان دارد و عـده ای از آن استفاده برده اند و به حسن غنیمت بزرگی به شمار میرود. حضرت قندی آغا شاعر نیز بود و به سبک و سیاق حضرت ابوالمعانی بیدل شعر می سرود. اشعارش را بعضاً در خانواده های درون و بیرون کشور آواز خوانان صاحب حال و خراباتی هنوز بامزه و کیفیت می خوانند. من خود مخمس نیسان بوریا آن عزیز را بار ها در مجالس و محافل موسیقی به آواز خوانان فرمایش داده ام و روحاً از آن بهره ور شده ام. خوشبختانه با سفرجاودانی آن زنده یاد سنت شریف تعلیم وتعلم بیدل از خانواده اش بیرون نرفت و فرزندانش از جمله استاد محمد عبدالعزیز مهجور و عبدالقادر آرزو و دیگران همه مردان صاحب ذوق بوده و مردانه و استوار بر مسند پدر نشتسته اند و چراغ معرفت بیدلی را در میان خرابه های کابل قدیم هنوز روشن و تابناک نگه داشته اند. عمر شان دراز و راه شان پر رهرو باد.
باقی بقای شما
استاد محمد یوسف سیمگر
ویرجینیا امریکا