با درود های گرم خدمت همه ی دوستان شرکت
کننده در محفل عرس حضرت بیدل!
شما به بزرگداشت مرد سترگی نشسته اید که هنوز شمار کمی از پژوهشگران ادبیات کهن فارسی دری به گسترۀ عظمت مقام او به سخنوری و اندیشه پروری پی برده اند. بیدل که هنوز به گونه ای که در خور شخصیت، تفکر و خلاقیت شعری وی باشد؛ شناخته نشده است.
از دیدگاه من؛ این شخصیت چند بعدی چون کوه یخی در دل اوقیانوس بیکران اندیشه شنا می کند که تازه قلۀ آن از زیر آب پدیدار شده است. در افغانستان؛ بیدل ناشناخته نیست اما بیشترینه کسانی که به نام بیدل شناس شهرت یافته اند؛ دریافت ها و برداشت های ایشان از تنگنای تعبیر ها و تفسیر های مذهبی – عرفانی فراتر نرفته و به ژرفای دریای خروشان و مواج اندیشه بیدل راه نیافته است. البته از سال های نه چندان دور بدین سو تنی چند – که شمار شان از انگشتان یک دست بیشتر نیست – کوشیده اند تا بیدل را از نو کشف نموده و زوایای ناگشودنی شعر او را در روشنایی قرار دهند. جامعه ی ادبی ایران پس از دوره های طولانی سکوت، سرانجام بیدل را پذیرفت و اذعان نمود که سالهای زیادی از شناخت بی بیدل این گنجینۀ عظیم ادب دری غافل بوده است.
بیدل را می توان شاعری شناخت که اندیشمند تر از شاعر دیگری سروده است و یا مرد متفکر و اندیشه ور جسوری دانست که شاعر خلاق و سنت شکنی نیز بوده است. به زبان دیگر؛ وجـه تفکر و اندیشه در شعر بیدل بیشتر از دیگر وجوهات آن چشمگیر و نمایان می باشد.
تی، اس الیوت شاعر بزرگ و متنفذ با نفوذ غرب به این نظر است که: "هیچ شاعری نمیتواند برجسته شود مگر آنکه متفکر برجسته ای باشد." اندیشمند دیگری گفته است: "شعر زمانی خلق می شود که احساس به تفکر بنشیند و تفکر به واژه درآید."
سرایندگان حوزۀ فرهنگی ما نیز از رودکی و دقیقی و عنصری و فردوسی گرفته تا مولوی و ناصر خسرو و دیگران؛ به نقش خردورزی و اندیشه گری در زندگی بشر ارج سترگی قائل بوده اند. مولانای بلخ برآنست که:
ای برادر تو همین اندیشه ای مابقی تو استخوان و ریشه ای
بیدل، نیز خود به اندیشه و اندیشه ورزی در سخن بها می داد. به سه بیت که برای نمونه از غزل های بیدل برگزیده شده توجه فرمائید.
دستگاه معنی نازک سخن را
زیور است
جوهر این تیغ جز پیچ و خم اندیشه نیست
بیدل از فکرت ما قصر
معانیست بلند
پایه دارد سخن از کرسی اندیشه ما
می شود اَسرار دل روشن
زتحریک زبان
می دهد این برگ بوی غنچه اندیشه را
پیداست که اندیشه مولانا و بیدل از جنس اندیشه گری های روزمره نیست. اندیشه عالی ترین نوع فعالیت ذهنی انسان پیرامون چیستی و چونی واقعیت هستی و مظاهر آن چون طبیعت و انسان میباشد. بیدل و مولانا شاعران و اندیشه ورزان مسایل بنیادینی اند که بشر از آغاز اجتماعی شدن – و شاید هم پیشتر از آن – با آن ها درگیر بوده است. انسان که با اندیشه ورزی که با شک و پرسشگری و فرو رفتن به اعماق روند ها و اشیا و امور و دریافت روابط و معنای آن ها آغاز می شود؛ به سوی شناخت خویشتن، جهان و راز های خلقت گام بر میدارد.
اگر مولانا گفته است که:
پای استدلالیان چوبین بود
پای چوبین سخت و بی تمکین بود
در موردی صدق می کند که انسان بخواهد برای اثبات یا رد وجود خداوند به استدلال روی آورد. در غیر آن؛ رد خرد یا استدلال که یکی منبع و دیگری ابزار اندیشیدن است؛ چه در قلمرو علم و دانش و چه در امور زندگی کار شخصیت هایی چون مولانا و بیدل نمیتواند باشد. اگر از سطحی نگری و عوامزدگی نسبت به شعر بیدل بگذریم، و از افسون تفسیر ها و تعبیر های خانقاهی و شبه عرفانی شعر بیدل رها شویم؛ خواهیم دریافت که بیدل شاعر تک بعدی، یکسو نگر و مطلق گرا نیست و در هیچ منزل توقف نهایی نداشته بلکه مانند انسان جست و جو گر حقیقت؛ به جوانب مختلف ابر واقعیت ها و زیر واقعیت ها اعم از کلیت مسأله هستی، دنیای مادی، روان انسان، جامعه، تاریخ، فرهنگ، عرفان و فلسفه پرداخته است.
سیالیت تفکر و چند گونه گی و چند گونه بینی؛ یکی از مشخصات عمده ی شعر بیدل می باشد. در شعر بیدل عرفان و فلسفه پا به پای هم راه می روند. از دید من، در غزل های بیدل و جوه فلسفی بیشتر جلوه گر می باشد. این امر را که آیا بیدل از عرفان به فلسفه رسیده یا از فلسفه به عرفان یا این که در میان این در شیوه ی شناخت و نگرش بشری در نوسان مانده است؛پژوهشگران باید روشن سازند. اما قدر مسلم این ست که در شعر بیدل شک و یقین، نفی و ثابت، یاس و ناامیدی، عنایت بر خردورزی و تأکید بر بیهودگی و نارسایی درک و دانش انسان، دلبستگی به دین و بی اعتنایی به آن، نکوهش هوس و تشویق به بلهوسی، تحقیر زن و تکریم مقام زن، نکوهش شاهی و مدح سلطان، لعن همجنسبازی و پرداخت های همجنس گرایانه – همه و همه را در کنار هم می یابیم. من از این موارد نمونه های مشخصی از لابلای آثار بیدل گرد هم آوردم که بخشی از آن در مقاله ی مفصلی که در کنفرانس بیدل که در سال 2007 در تورنتو دایر شده بود؛ ارایه گردید و تکرار آن در این مختصر مقدور نمی باشد. اما منظور اصلی این است که با قطعیت سخن گفتن در مورد تفسیر آفرینش های سخن پرداز ستبر اندیشه ای چون بیدل؛ صواب نخواهد بود – چنان که خود می گوید:
شعـرم بـه مـوشگافـی تحقیـق
مدعی
خندد چو نو عروس به داماد بی وقوف
بیدل کسی به معنی لفظم نبرد
پی
تقدیـر، شهره ام به زبان های لال کرد
در بیت اخیر، بیدل با کاربرد استعاره ی "زبان های لال" به یکی از مفاهیم زبانشناسی فلسفی اشاره برده است که دغدغه ی فکری متفکران بزرگ غرب چون وینگنشتاین و فردیناند سو سور در قرن بیستم – نزدیک به چهارصد سال بعد از عصر بیدل – را تشکیل می داده است.
در زمانه ما؛ ترویج و القای
لا ادری گری و افسانه سازی در مورد شعر بیدل یا از جهل و تنبلی مایه می گیرد یا
بصورت ترفندی از سوی بیدل زده گان در جهت سرپوش گذاشتن به گرایش های یکسویه و بی
میلی برای شناخت جوهر اندیشه های بیدل به کار می رود. کسی نمی تواند تفسیر شعر بیدل
را در انحصار خود داشته باشد اما؛ برای فهم سخن بیدل، کلام او خود رهنمای راه ما
است. اگر در جاهایی بیدل فهم سخن خود را دشوار می نمایاند، مخاطبش کسانی میتواند
باشد که برای درک مسایل پیچیده ی فلسفی و دریافت مفاهیم عرفانی از آگاهی وظرفیت
لازم فکری وفرهنگی بر خوردار نمی باشند. اما بیدل هرگز مدعی نبوده که معنا را چنان
در پسخانه ی شعرخود پنهان کرده است که هیچکس را یارای دسترسی به آن نمی باشد.
او به وضوح می گوید.
صد جهان معنا به لفظ ما گم
است
این نهـان هـا آشکاری بیش نیست
یعنی آن گم شدنی ها پیدا شدنی اند و کشف آشکارهایی که در نهان ها خفته اند همان نقب زدن ها و تصاویری است در دل واژه ها و ره بردن در ژرفای جمله و تصاویری است که شاعر از ورای آن پرتو اندیشه ی خویش را بما تابانده است. رهیافت به حقیقت های شعر بیدل با پیش فرض های ذهنی مبتنی بر باور های پیشین و قطعی اندیشی میسر نیست جز از راه شگافتن لفظ که او بنای فاخر سخن خود را بر آن استوار کرده است.
این چند نکته کلی و مختصر با نظرداشت محدودیت وقت به عرض رسید؛ امید است به همت دوستان فرهیخته ی گرداننده ی خانه ی فرهنگی "مولانا"؛ درآینده زمینه های بهتر و فرصت های بیشتری فراهم گردد تا در مورد به تفصیل سخن بگوییم.
زندگی به کام تان باد!
ربانی بغلانی (پروانه ی اندراب)
تورنتو، 25 جنوری 2010